گل نرجس

  • خانه
  • آقا 
  • تماس  
  • ورود 

www.leader.ir

پیوند: /1#

بسم الله الرحمن الرحیم

معرفی چند سایت مفید   صرفا جهت شما!!!

مقام معظم رهبری اخبار تصاویر صوت و فیلم مقام معظم رهبری

www.leader.ir

تبیان فرهنگی علمی اجتماعی تفریحی www.tebyan.net
راسخون فرهنگی علمی اجتماعی تفریحی www.rasekhoon.net
یاسین مدیا بانک صوت و فیلم مذهبی www.yasinmedia.com
شهید آوینی فرهنگی علمی اجتماعی تفریحی

www.aviny.com
خبرگزاری فارس خبری www.farsnews.com
درگاه ملی خدمات الکترونیکی ایران

ساخت ایمیل با پسوند iran.ir

(به زودی شیوه ساخت این ایمیل آموزش داده می شود)

www.iran.ir
با ما همراه باشید! با ما همراه باشید!
با ما همراه باشید!

سلام غریبه آشنا

26 آذر 1393 توسط صادقي سودجاني

با سلام خدمت آقای مهربانی حرفهایی با شما دارم آقا جان!


کلامم را ازکجا شروع کنم


از دلتنگیها



 نظر دهید »

زندگی اسلامی

28 آبان 1393 توسط صادقي سودجاني

پیوند: /labbayk#

 

چارچوب‌هایی که سبک زندگی را تشکیل می‌دهد

وقتی اداره جامعه تحت جاذبه‌ی تعالیم اسلامی قرار می‌گیرد، تواضع و گذشت و انضباط، وجدان کاری، مسئولیت‌پذیری و … در آن معنادار می‌‏شود

واژه‌ی سبک زندگی از نظر لغوی و موارد کاربرد، گستره‌ی وسیعی را در‌ بر ‌می‌گیرد. از این منظر، می‌توان سبک زندگی را ویژگی‌های رفتاری انسان تعریف کرد و بر اساس اختلاف این ویژگی‌ها، تعدد سبک‌ها را در نظر گرفت. در نهایت، عوامل فرهنگی یا به تعبیر دیگر، عوامل ارزشی منشأ این تقسیم‌‌بندی در سبک زندگی می‌‌شود. وقتی پسوند اسلامی نیز بدان افزوده می‌شود، بدان معناست که معیار سنجش آن، ‌ارزش‌های اسلامی است.

«حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا پیروزمند»، معاون فرهنگستان علوم اسلامی قم در این گفتگو به تشریح ماهیت و چیستی سبک زندگی اسلامی و عوامل مؤثر بر آن پرداخت که متن کامل این گفتگو را در ادامه می‌خوانیم:

سبک زندگی چه تعریفی دارد. به ویژه سبک زندگی اسلامی چه شاخصه‌هایی باید داشته باشد؟
قبل از ورود به بحث سبک زندگی، باید توجه کرد که این واژه مترادف قاعده‌ها، چارچوب‏ها و قالب‌های حاکم بر یک مجموعه است؛ لذا می‌توان سبک را در موارد مختلفی همچون سبک شهرسازی، معماری، زندگی و غیره استعمال کرد. در همه‌ی این موارد، که از واژه‌ی سبک استفاده می‌کنیم، منظور یک نوع منش، شیوه، چارچوب و قالب پذیرفته‌شده برای شکل‌دهی، انسجام و نظم دهی انجام کار است.

بنابراین منظور از سبک معماری ایرانی و اسلامی این است که در معماری، مسئله‌ی تقسیم فضاها، نوع مصالح، نوع طراحی، رنگ‏ها، آرایه‌‌ها و نحوه‌ی برقراری رابطه‌ی انسان و محیط را بر اساس نظر خود تعریف کنیم. پاسخی که به این نوع سؤالات می‌‌دهیم، بیانگر و شکل دهنده‌ی یک سبک خاص از معماری است.

در بحث سبک زندگی هم به همین ترتیب، به چارچوب و قواره‌ی حاکم بر زندگی، آداب، معیارها و قوانین لازم برای زندگی و نیز تقسیم کار و اولویت‏بندی امور در زندگی می‏پردازیم. این قبیل موارد، اموری هستند که سبک زندگی را شکل می‌دهند؛ لذا شاخص‌های سبک زندگی یک جامعه را می‏توان به عنوان نمونه، این‌گونه بیان کرد: افراد یک جامعه بامحبت و مهمان‌دوست هستند و جامعه‌ی دیگر بخیل و خسیس. یک جامعه اهل معاشرت هستند و جامعه‌ی دیگر اهل معاشرت نیستند. یک جامعه اوقات فراقت خود را با عبادت و زیارت و مجلس ذکر سپری می‌کنند و یک جامعه اوقات فراقت خود را با هرزگی و فساد و فحشا پر می‌‌کنند. یک جامعه خانواده محور است و در یک جامعه خانواده اصالت ندارد و متلاشی هستند؛ بدین معنا که والدین نقش تعیین‌کننده‌ای در خانواده ندارند یا پدر بر خانواده ولایت ندارد. یک جامعه اهل مقررات و قوانین و یک جامعه قانون گریز است.

این‌ها موارد و موضوعاتی است که می‏توان در یک مقیاس کلان، پاسخ‏هایی را که به آن‌ها یا موارد مشابه آن‌ها داده می‌شود به یکدیگر مرتبط کرد. قواره‌ای که از این ارتباط به دست می‏آید، سبک زندگی آن جامعه را شکل می‌دهد.

وقتی صحبت از سبک زندگی اسلامی یا ایرانی می‌کنیم، قید ایرانی و اسلامی معرف چه چیزی است؟
ما وقتی از سبک زندگی اسلامی صحبت می‏کنیم، در حقیقت قید ایرانی یا اسلامی بین سبک زندگی و فرهنگ پیوند برقرار می‌کند. بدین معنا که ایران، میراث دار یک فرهنگ اسلامی ایرانی است. این فرهنگ را پذیرفته و آن را به عنوان فرهنگ هدف انتخاب کرده و برای آن ارزش قائل است.

بر این اساس، در تعریف سبک زندگی خود به عنوان یک شاخص می‌گوییم مهمان‌دوستی و مهرورزی در فرهنگ ایرانی، به نحو عمیق و تاریخی وجود دارد. این شاخصه‌ی فرهنگی در رفتار جامعه بروز پیدا می‌کند و یا می‌خواهد که بروز پیدا کند؛ لذا اگر به موانعی برخورد کند که مانع این مهرورزی شود، آن را برنمی‏تابد. فرض کنید اگر جامعه‏ای بخواهد به این معیار فرهنگی پایبند باشد، با قواعد و ضوابط بوروکراتیک و اداری که به بی‏مهری و خشونت با ارباب‌رجوع و شهروند برخورد می‏کند، مخالفت خواهد کرد.

البته در مقام واقعیت ممکن است خلاف این هم اتفاق بیفتد؛ یعنی الگوهایی در جامعه نهادینه شوند که این میراث فرهنگی و آن فرهنگ هدف آرمانی را تحت‌الشعاع قرار دهند. معنایش این است که یک فرهنگ بیگانه جایگزین فرهنگ هدف یا فرهنگ سنتی آن جامعه شده و به تبع، سبک متناسب با خود را به همراه آورده و مورد تأیید قرار داده است؛ لذا جامعه‏ای که فکر می‌کند بدون پرخاشگری و خشونت و قانون گریزی به حق خود نمی‌رسد، طبیعی است که به این نوع رفتار رو می‌آورد و سبک زندگی‌اش بر این اساس شکل می‌گیرد؛ یعنی تصور می‏کند هر جا که بخواهد مسئله‌ی خود را حل کند، باید از این طریق اقدام کند.

لطفاً تحلیلی از عوامل مؤثر بر سبک زندگی اسلامی ارائه دهید؟
وقتی می‌گوییم اسلام می‌خواهد با سبک زندگی پیوند بخورد، منظور این است که اسلام یک برنامه‌ی زندگی است، برنامه سعادت است. اسلام یک مجموعه‌ آموزه‌های ازهم‌گسسته، که ارتباطی بین اعتقادات و اخلاقیات و رفتارهای آن نباشد، نیست. این یعنی الگوسازی.

اسلام یک نظام تعالی و برنامه‌ی سعادت دارد که از شکل‏گیری نطفه‌ی یک انسان تا دوران کهن‌سالی و تحلیل قوای جسمی او، نحوه‌ی ‌مراقبت و سرپرستی و به اوج رساندن او را بیان می‏کند. این اصل نسبت به فرد و خانواده هم صدق می‏کند. اسلام از ابتدای تشکیل خانواده تا دوره‌ی بچه‏داری و… تعالیم مشخصی دارد. از این بالاتر، در تعالیم اجتماعی و نحوه‌ی معاشرت اجتماعی و رعایت حقوق اجتماعی، برای حرکت گام به گام جامعه به سمت پیشرفت دارای برنامه است.

آیا با این توصیف که اسلام دینی است که برای زندگی برنامه‌ دارد، می‌توان گفت که اسلام صاحب سبک است؟
اگر اسلام برنامه دارد، معنایش این است که نظام دارد و صاحب سبک است. وقتی این نظام تعالی، جنبه‌ی عینی و واقعی به خود می‏گیرد، در عرصه‌ها و میدان‌های مختلف، مولد سبک می‌شود؛ لذا بازار جامعه هم بر اساس فرهنگ اسلامی شکل می‌گیرد. یک سبک معماری از نوع معاشرت تا نوع محصولاتی که در آن عرضه می‌شود، همگی تحت تأثیر این فرهنگ قرار می‌گیرند و سبک کسب‌وکار را شکل می‌دهد. وقتی اداره و سازمان جامعه تحت جاذبه‌ی تعالیم اسلامی قرار می‌گیرد، تواضع و گذشت و انضباط، وجدان کاری، مسئولیت‌پذیری، احترام به دیگران و رعایت حق حاکمیت در آن معنادار می‏شود و شکل می‌گیرد. نظام قوانین و بعد نظام رفتار، در این اداره شکل می‌گیرد و یک سبک متفاوت و متناسبی را ایجاد می‌کند.

این سبک در همه‌جا، اعم از خانواده و محیط زندگی و محیط آپارتمان‌نشینی، به اجبار ایجاد می‏شود. حال اولاً باید دید آیا سبک آپارتمان‏نشینی با سبک زندگی اسلامی ایران متناسب است؟ ثانیاً اگر به اختیار یا به اضطرار این سبک را پذیرفتیم، چگونه باید با آن کنار آمد؟ از زندگی آپارتمان‏نشینی چگونه می‏توانیم بر اساس فرهنگ خودمان معاشرت کنیم؟ به این ترتیب، سبک‏های مختلفی در موضوعات و عرصه‌های زندگی اجتماعی متولد می‌شود و این همان چیزی است که به آن نیاز داریم.

آیا تفاوت‌هایی که بین سبک زندگی اسلامی و سبک زندگی غربی است به تمام حوزه‌ها سرایت پیدا می‌کند و آیا در سبک زندگی اسلامی با سبک زندگی غربی اشتراکاتی وجود ندارد؟ آیا نمی‌توان از یک سری تجربیات آن‌ها در سبک زندگی استفاده کرد؟
پاسخ این سؤال، بسته به اینکه در چه مقیاس و در چه سطحی از سبک زندگی سخن می‏گوییم، متفاوت می‌شود. برای پاسخ به این سؤال، چند مقدمه عرض می‌کنم.

اول، نظریه‌ی پیرامون رابطه‌ی ‌بین فرهنگ و سبک زندگی است. رابطه‌ی بین سبک زندگی و فرهنگ یک رابطه‌ی کاملاً برابر و مستقیم است؛ یعنی جایی از فرهنگ نیست که ناظر به سبک زندگی نباشد و برعکس، جایی از سبک زندگی نیست که معرف فرهنگ نباشد. این دو با هم پیوند دارند. نهایتاً تفاوت اینجاست که وقتی فرهنگ به سبک زندگی تبدیل می‏شود، نمود، تعین و تشخّص پیدا کرده و لذا قابل لمس و تشخیص شده است.

دوم، نظریه‌ی پیرامون رابطه‌ی دین و فرهنگ است. آیا دین و فرهنگ با هم رابطه‌ی مستقیم دارند؟ آیا فرهنگ عرصه‌ی گسترده‌تری از دین دارد و بخشی از فرهنگ طرف جاذبه‌ی دین قرار می‌گیرد و بخش دیگری از فرهنگ مربوط به دین نیست؟ کدام نظریه را می‌پذیرید؟ این نکته در فرهنگ شناسی و جامعه‌شناسی و فرهنگ، بحثی مهم و بنیانی و بسیار تأثیرگذار است. بنده این بحث را در کتابی با عنوان «مناسبات دین و فرهنگ» مطرح کرده‏ام. در این کتاب، ثابت کردیم که دین در فرهنگ، محوریت دارد و فرهنگ را تحت جاذبه‌ی خود قرار می‌دهد.

2546_gap.jpgسوم، توجه به نظام در بحث سبک زندگی است. اگر کمی دقیق شده و تفصیلی‌تر به آن بپردازیم، متوجه می‌شویم که با نظام سبک‏ها مواجه هستیم؛ یعنی اصطلاح «سبک زندگی» عنوان بزرگی است که نظام‌های رفتاری جامعه را در خود جا داده است. برای مثال، در آپارتمان‌نشینی، از سبک آپارتمان‏نشینی بحث می‏شود یا در رانندگی، از سبک رانندگی، در معاشرت بین زوجین، از سبک رابطه‌ی خانوادگی زوجین با یکدیگر، در ارتباط بین یک خانواده با خانواده‌ی دیگر یا محیط دوستانه از سبک معاشرت خانوادگی و در اداره، از سبک اداره‌ی اسلامی سخن می‏گوییم. یعنی به تنوع موضوعات موجود، سبک‏های مختلفی وجود دارد. حالا چرا تعبیر می‌کنیم به نظا‌می از سبک‏ها؟ چون باید بتوان ارتباط بین این سبک‏های مختلف را بر اساس فرهنگ مرکزی، که فرهنگ اسلامی است، برقرار کرد. در این صورت، نظامی از سبک‏ها شکل می‏گیرد. ثمره‌ی ایجاد نظام سبک‏ها این است که رفتار دولتمردان در ستیز با رفتار مردم قرار نمی‌گیرد. رفتار، مطلوبیت‌ها، ارزش‌ها و هنجارهای خانوادگی، در ستیز با ارزش‌ها و هنجارهای زندگی شغلی و اداری قرار نمی‌گیرد. بلکه یکدیگر را تأیید و به هم کمک می‌کنند و در تکامل هم به یکدیگر مدد می‌رسانند. این امر برای ایجاد سرمایه‌ی اجتماعی و انسجام اجتماعی بسیار مهم است. به عبارتی پیش‌شرط تکامل و پیشرفت جامعه است. در غیر این صورت، نیروهای جامعه یکدیگر را خنثی کرده و موجب فرسایش یکدیگر می‌شوند که باعث کُند شدن حرکت به سمت پیشرفت است. پس ما نظامی از سبک‏ها داریم.

اگر شما می‌خواهید خود را با کشورهای دیگر مقایسه کنید (که دارای فرهنگ‌های متفاوتی هستند)، در چه سطحی از نظام، سبک‏ها را مقایسه می‏کنید؟ اصلاً این وجه، نقطه‌ی تلاقی و نقطه‌ی اشتراک را در مقایسه کجا می‏بینید؟ بنابراین اولاً دین محور فرهنگ و فرهنگ، محور سبک است. فرهنگ در کل سبک‌ها حاکمیت دارد و دین در کل عرصه‌ی فرهنگ. ثانیاً نظامی از سبک‌ها وجود دارد که به اصلی و فرعی تقسیم می‏شوند و با هم پیوند دارند. در مقایسه باید دید چه سطحی داریم و با چه سطحی مقایسه می‌کنیم. در مقایسه از بالا شروع می‌کنیم.

آیا نسبت به این عنوان کلان و مرکزی یا برآیند نظام سبک‏ها، که با یک کلمه از آن به عنوان «سبک زندگی اسلامی» یاد می‌کنیم، می‌توانیم انتظار اشتراک داشته باشیم؟
اگر انتظار اشتراک داشته باشیم باید از به کار بردن عنوان سبک زندگی اسلامی ایرانی پرهیز کنیم و به‌صورت کلی و فارغ از هر قیدی، بگوییم سبک زندگی جهانی. بر اساس همین سبکی که مردم دنیا زندگی می‌کنند، ما هم زندگی می‌کنیم. همه‌جا قانون خوب است، در ایران هم قانون خوب است. مهرورزی خوب است، مسئولیت‏پذیری و استحکام خانواده و… اینجا هم خوب است. مطلوبیت‌ها یکی است و سبک‏ها هم می‌تواند یکی باشد. پس نباید دنبال سبک ایرانی اسلامی باشیم. شاید آن‌ها اسلامی‏تر زندگی می‌کنند، اسلامی‌تر هستند و فقط اسمشان مسلمان نیست، اما سبک زندگی‌شان از ما اسلامی‌تر است. این هم یک نگاه است.

اما اگر مقدمه‌‌ی بحث را پذیرفته باشید، این نگاه را نخواهید پذیرفت و می‌گویید خیر، ما ارزش‌ها و مطلوبیت‌های خودمان را داریم. پس در مقیاس کلان، فرهنگ و سبک متناسب با خودمان را هم خواهیم داشت. البته وقتی وارد جزئیات می‌شویم، باز هم به موضوعات دیگری درون این سبک زندگی می‏رسیم. مثلاً سبک حکمرانی خوب چیست؟ رابطه‌ی مردم با حاکمیت و برعکس باید بر چه اساسی باشد؟ وقتی وارد جزئیات می‌شویم، شاید اول بگوییم حکمرانی خوب یعنی رعایت عدالت و تأمین آزادی و رفاه، امنیت و حقوق شهروندی مردم، اما سایر مکاتب هم که دنبال همین هستند.

بنابراین شما نمی‏توانید سبک حکمرانی خاصی داشته باشید. این یک نگاه سطحی به موضوع است. اگر عمیق شویم، می‌گوییم اگر مقصد حکمرانی تغییر کند، سبک آن نیز تفاوت خواهد کرد. آزادی لازم است، اما آزادی متناسب با معیارهای اسلامی معنا می‌شود. آزادی در فرهنگ اسلامی، به معنی بی‌بندوباری نیست. آزادی، توأم با مسئولیت‏پذیری و تبعیت از ولی عادل جامعه و توأم با تابعیت از خداوند متعال است.

بنابراین در مفاهیم تصرف می‌کنیم و می‌گوییم مفاهیمی را که به عنوان شاخصه‌های حکمرانی خوب مطرح می‏شود، مبتنی بر فرهنگ اسلام و به نحو دیگر تعریف می‌کنیم. ما از عدالت و آزادی و امنیت می‏گوییم او هم از عدالت و آزادی و امنیت می‏گوید. اما هر یک معنای متفاوتی از این موضوعات در نظر داریم؛ یعنی صاحب دو فرهنگ هستیم. وقتی دو نوع فرهنگ باشد، سبکی از حکمرانی که یک مفهوم خاص را از عدالت محقق می‌کند، با سبک دیگر حکمرانی که مفهوم دیگری از عدالت را محقق می‌کند، تفاوت خواهد داشت. بنابراین الگوی مشارکت مردم متفاوت می‌شود. وقتی مردم‏سالاری دینی مطرح می‏شود، نوع رابطه‌ی مردم با ولی جامعه، مبنای تصنعی نخواهد داشت، بلکه معنایی عمیق، عاطفی و اعتقادی می‏یابد. نه اینکه من به عنوان عضو این جامعه مجبور هستم که به نحوی به قوانین این جامعه احترام بگذارم.

بنابراین وقتی به نظام سبک‏ها وارد می‌شویم، سبک‏های کلان و تأثیرگذارتری داریم؛ تشابهات، تشابهات ظاهری می‌شود. در سطح پایین‌تر، سطح موضوع را در بیان سبک‏ها تنزل می‌دهیم، مانند سبک رانندگی، سبک آپارتمان‌نشینی، سبک کسب‌وکار و… در این سطح، معیارها مشترک می‏شود. یک قاعده‌ی کلی این است که هرچه موضوع را تنزل دهید، زمینه‌های اشتراک و تشابه بیشتر می‌شود و شناختن و شناساندن مرزهای تفاوت، سخت‌تر. اما این تفاوت هرگز از بین نمی‌رود. اولاً موضوعی را که کوچک‏تر و خرد تر قلمداد می‌کنیم، آیا تعالیم اسلامی نسبت به آن، حرفی ندارد؟ با توجه به رابطه‌ی دین و فرهنگ، دیگر نمی‌توان موضوعی را تصور کرد که اسلام درباره‌ی آن نظری نداشته باشد.

ثانیاً به دلیل پیوندی که سبک‌ها با یکدیگر دارند، از هم تأثیر می‌پذیرند. مردم با پدیده‌هایی مانند مترو، قطار، هواپیما و وسایل حمل‌ونقل عمومی، مواجه هستند و از آن‌ها استفاده می‌کنند. مسائل مبتلا به در حمل‌ونقل عمومی از طراحی مسیرها، نصب تجهیزات و گردش به موقع این وسایل، تا سوار و پیاده شدن و روابط اجتماعی در این محیط، همه یک سبک را درست می‌کند. بعد می‌گوییم همه‌ی این مسائل مشترکات زندگی شهرنشینی است. حالا فرض کنید در اروپا مترو سر وقت حرکت می‌کند. مردم خیلی با نظم وارد و خارج می‌شوند و به فکر اینکه هزینه‌ی مترو و وسایل نقلیه را ندهند، نیستند. در آن محیط از فرصت استفاده‌ی مفید می‌کنند و…

آیا می‏توان از این موارد به عنوان یک تجربه‌ی موفق الگو گرفت یا الگو گرفتن از آن‌ها اشکال دارد؟
باید گفت الگوبرداری اشکالی ندارد و همه‌ی این موارد می‌تواند مورد تأیید باشد؛ اما می‌توان مسئله را کمی عمیق‌تر بررسی کرد و گفت اصلاً چرا پدیده‌ای مانند مترو به وجود آمد؟ ضرورت وجود مترو برای کدام زندگی و کدام سبک زندگی است؟ ما به این مسئله از این زاویه نمی‌پردازیم و به گسترش شهرها و سختی رفت‌وآمدها توجه می‏کنیم. چرا شهرها بزرگ و شلوغ شدند؟ وقتی اقتصادمحور می‏شوید و در اقتصادمحوری هم تمرکزگرا می‏شوید، ناچار با پدیده‌‌ی‌ کلان‏شهرها روبه‌رو خواهید شد. آیا این مسائل در سبک زندگی و الگوی پیشرفت پذیرفته شده بود که بخواهید به فروع آن تن دهید؟ البته این واقعیت کلان‌شهری به اسم تهران و با پدیده‌ی جمعیت آن و مردمی که می‌خواهند راحت زندگی کنند منافاتی ندارد؛ لذا باید به الزامات آن تن داد.

بنابراین الآن ایجاد هر تسهیلی در زندگی مردم، خوب است. به شرطی که مدیریت کار را از دست ندهید. مدیریت کار به دلیل بی‏توجهی به الگوی پیشرفت مطلوب و پذیرفتن ناخواسته‌ی الگوی پیشرفت نامناسب از دست می‏رود. در ادامه، برای ادامه‌ی بقای خود، الزاماتی به زندگی ما تحمیل کرده است. اما باید یک نگاه بلندمدت هم داشته باشیم. حالا این اشتراکات در کدام سطح منظور نظر است؟ ابتدا برآیند را گفتم، بعد سبک‏های کلان و سپس سبک‏های خرد. اولاً آیا اسلام نسبت به همان حوزه‌ی خاص نیز برنامه ندارد که باید از غربی‌ها یاد بگیریم؟ مانند مثالی که عرض شد، باید منظم بود و سعی کرد وقت مردم تلف نشود، چون تلف کردن وقت مردم حق‌الناس است. این مفهوم در فرهنگ ما وجود دارد، اما رعایت نمی‌شود.

مسئله‌ی دیگری که به آن اشاره شد این بود که این خرده سبک‌ها تحت جاذبه‌ی کلان سبک‌ها هستند؛ اما گاهی این ارتباط دیده نمی‏شود. اگر این ارتباط‏ها دیده شود، ممکن است بگوییم زندگی شهرنشینی‌ نسل بعد، شهر پانزده میلیونی و برج‏های چهل طبقه را ایجاب نمی‌کند.

 


 نظر دهید »

یاحسین

27 آبان 1393 توسط صادقي سودجاني

بسم رب الحسین

 نظر دهید »
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

گل نرجس

سلامتی آقا امام زمان صلوات
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • امام شناسی
  • آقا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس